سلام ای رویا های تازه .سلام ای آرزو های پر آوازه .سلام ای حسرتهای تکراری

سلام ای خواب و خیالهای بهاری .سلام ای چشمهای اشک آلود 

سلام ای غصه های بود نبود .سلام ای سکوت و صدا وسرود 

من از پشت کویر مشهور آمده ام من از پیش هزار دریای مواج آمده ام 

من مشقهای کورکی ام را بی کم وکاست نو شته ام 

من از ستاره ها روشن ترم

من پر از بال و پرم اما از تو کمترم دستهایم را بگیر

کلمه هایم را از سیاهی بی کرانه نجات بده 

اجازه بده ترانه ای عاشقانه بخوانم برایت در این خشکسالی عشق 

من میدانم نام یار با چه حرفی آغاز می شود  من می دانم سنگ 

چه خوابهایی می بیند و خیابان از درد چه پیچ تابی می خورد 

من نمی توانم کلمات را به حال خود بگذارم و بی کلمه روزگار را بگذرانم

من نمی توانم وقتی که وجودم از عشق تو لبریز ست مهر سکوت بر لبانم بزنم 

 

 

 



تاريخ : دو شنبه 5 اسفند 1392 ا 11:58 نويسنده : رحی ا

دوست دارم دوست دارم دوست دارم 

         دوست دارم دوست دارم 

                دوست دارم 

               دوست دارم 



تاريخ : یک شنبه 4 اسفند 1392 ا 17:4 نويسنده : رحی ا

شیدا منم لیلا منم دیوانه رسوا منم 

در دشت عشق ومهراو مجنون بی پروا منم 

چون رود جاری می شود اشک دل بینای منم 

گم کرده ام یوسف وشی یعقوب نابینا من

نالانم از جور زمانه زآندم که هجر آمدمیان

بی منزل وبی خانمان آواره دردنیا منم

باشدامیدعاشقان چشم سیاه مست او

دل بیقراروناتوان زآن نرگس شهلا منم

ای اختر تابان من وی مهرتو درجان من

ای دین وهم ایمان من وان شهره دروفامنم

بی تو ندارم طاقتی رحمی نما ورحمتی

بخشابه حال بی کسی آن بی کس تنها منم

گریند عاشقان بسی بردرگهت همچون خسی

نالیده درصحرا  کسی آن ناله صحرا منم

گو قامت رعنای خود یک دم نگر درجای خود

صدجان ببین درپای خود آن کشته رعنا منم

عشق تو دریایی بود وصل تورویایی بود

آیامراراهی بود؟ وآن غرقه در دریا منم 

چاره ندارم جزفنا بر درگه آن پادشاه

دارم خجالت از خدا مفقود ناپیدا منم



تاريخ : یک شنبه 4 اسفند 1392 ا 16:43 نويسنده : رحی ا

گاهی خنده هایت در گریه های من خلاصه می شود

قدر بخند که من عاشق خنده هایت شده ام 

گاهی رفتنت در ماندن من و ماندنت در رفتن من خلاصه می شود

ومن باز عاشق این بود و نبودنت هستم تو ستاره شبهای منی

حتی اگر یک شب هم در آسمان دلم چشمک نزنی 

حتی اگر یک شب هم در آسمان دلم چشمک نزنی ....



تاريخ : یک شنبه 4 اسفند 1392 ا 13:42 نويسنده : رحی ا

سلام ای ابرهای مهربان. سلام ای دلهای شکسته .سلام ای دستهای خسته .

سلام ای روز های پرشور شکفتن سلام ای لحظه های از گل گفتن و از گل شنفتن 

به من نگاه کنید من از کوچه های بی کسی آمده ام و می خواهم از عشق بگویم

می خواهم دردست هریک از ساکنان زمین کلمه ای بگذارم که با آن بهترین حرفها را بر زبان بیاورند

آری می خواهم از عشق بگویم از داروی معجزه آسا برای قلبهای سخت

درست حدس زدین این عشق است که کلید همه قلبهای سخت ست

عشق است عشق..... 



تاريخ : شنبه 3 اسفند 1392 ا 13:28 نويسنده : رحی ا

خسته ام . خسته از این لحظه ها و دقیقه ها و ثانیه های تکراری که بی تو سپری می شوند 

خسته ام از حرفهای پر از کنایه و از این اشک های تکراری و از این شبهای بی قراری .....

خسته ام از این همه ترس...آری من میترسم میترسم از این که ساده ازمن بگذری و بروی ...

و وقت رفتن چشمانت را بببندی که نگاهت به چشمان پر از خواهش و اشکم نیفتد .

واشکهایم را دروغ پنداری و رو بگردانی بروی گویی که هیچگاه در زندگیت نبوده امگریه



تاريخ : شنبه 3 اسفند 1392 ا 13:8 نويسنده : رحی ا

دوست دارم بدانم اگر زمانه گرد پیری اش را به روی چهره  وگیسوانم بنشاند تو باز مرا دوست داری ؟؟؟

اگر تند باد حوادث مارا از هم جدا کند آیا همچنان صاحب قابت من خواهم بود ؟؟؟

یا تو نیز مرا از یاد خواهی برد و دیگریادی از من نخواهی کرد.

دوست دارم بدانم تا کجای دنیا با من خواهی آمد و همقدم جاده های تنهایی ام خواهی بود 

شاید انتظار زیادیست .اما می خواهم بدانم و باور کنم چقدر مرا دوست داری ؟؟؟؟......



تاريخ : شنبه 3 اسفند 1392 ا 12:56 نويسنده : رحی ا

آدما

هميشه فكر مي‌كردم

 آدما همديگرو واسه‌ي داشته‌هاي هم دوست دارن !

 وقتي يه كم بزرگ شدم،

ديدم همه‌ي آدما خوب نيستن،

 ديدم يه سِري از آدما رو نمي‌شه دوست داشت

 نه به اين خاطر كه هيچي ندارن

 به اين خاطر كه يه چيزايي دارن كه نبايد داشته باشن،

 تا اين كه با تو آشنا شدم،

 ديدم كه انگار آدم‌ها همه مثل هم نيستن !

تو يه جورايي با همشون فرق داري !

 احساس كردم ميشه به خاطر نداشته‌هات دوست داشت !

ميشه به خاطر نداشتن غرور دوسِت داشت !

 آخه اصلاً خودخواه نبودي،

 هميشه بقيه رو بالاتر از خودت مي‌ديدي !

 تو واسه من يه ماهي !

كاش هميشه توي تاريكيِ زندگيم موندگار باشي و بتابي !‌

ماه من دوسِت دارم.



تاريخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392 ا 16:53 نويسنده : رحی ا

 یک بار دیگه نمیشه بیای پیشم، سرمو بزارم رو شونه هات، دستامو بگیری، چشمامو ببندم، یه دل سیر تو بغلت گریه کنم، بعد تو بگی آروم شدی عزیزم؟؟!!! دیگه غصه نخوریا! من پیشتم! من دوست دارم!

من کنارتم! من و تو مال همیم!

خدایا میشه؟؟؟ خدایا راه داره یه بار، فقط یه بار  بغلش کنم، یکم بوس کنم، یکم نگاش کنم؟؟

خدایا دلم براش تنگ شده. هرکی ندونه تو میدونی چقدر دلتنگشم. خدایا کمکم کن. 

 عشق من، عزیز دلم، خوشگل من، دلم برات تنگه، تنگ تر از همیشه

دوست دارم. عاشقتم. میخوامت. بهت نیاز دارم............. 



تاريخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392 ا 16:46 نويسنده : رحی ا

 

که شب هایش پر از بغض است!

پر از درد پر از سوال!

 

دیگر خسته شده ام از اینکه برای توصیف من بگویند:

چقدر خوب ادم هارا ارام میکنی.....!

 

چقدر خوب از پس خودت بر می ایی........!

متنفرم از اینکه لبخند بزنم وبگویم همه چیز خوب است!

 

این جا دختری هست که بعد از شنیدن هر دردی.......

در خلوت خودش زانو میزند....

 

شوکه میشود!

اشک میریزد!

واتفاقا بیشتر از بقیه دردش می اید!

 

دلم میخواهد آدم ها حواسشان باشد......

من هم ادمم مثل خودشان



تاريخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392 ا 16:22 نويسنده : رحی ا

.......تولدی دوباره

قشنگترین روز زندگیم 

تولدی دوباره 

زیبا ترین روز زندگیم 

با شکوه ترین روز زندگیم 

1392/11/11

تا زمانی که قلبم میتپه فراموشش نمیکنم



تاريخ : چهار شنبه 30 بهمن 1392 ا 16:2 نويسنده : رحی ا

گاهی در عشق هم انسان سر خود کلاه می گذارد راستی ......مرز  میان عشق وهوس چیست ؟؟؟

آیا دلداگی در هر  مرتبه ونسبت به هرچیز وهر کس عشق است ؟؟؟؟

آیا در در هر موقع در خود جذبی و عطشی احساس کرد عاشق است ؟؟؟

کدام محبت "زر" ارزنده است وکدامیک "دام "؟؟

علاقه های زود گذر و شیفتگی های بی ملاک و بی مبنا اینگونه هستند که که با غوره ای سردشان می شود وبا مویزی گرمشان دمدمی مزاج اند یک لحظه عاشق اند لحظه ای بعد بیزار امروز هواه خواه سینه چاک اند فردا دشمن کینه توز این رسم عشق نیست  عاشق اهل وفاست !!

عاشق خانه دلش  را مهمانسرای یک دوست میکند آنکه هر روز پی دلداریست  وعاشق هزار معشوق است دروغ می گوید دامی گسترده تا صید کند ودانه ای پاشیده تا مرغانی به تور اندازد 

روا نیست که با یک دل دو دلبر داشتن 

عشق کالایی نیست که به مستری بسیار فروخت وهمه راهم راظی نگه داشت !!!

""اخداوند برای کسی دو دل در سینه قرار نداده است ""



تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392 ا 16:54 نويسنده : رحی ا

در دل هر گور تاریکی امیدی خفته است 

در کنار هر گنهکار سعیدی خفته است 

 

هر کجا دیدی که سروی رسته در آغوش باغ 

زیر پایش سرو بالای رشیدی خفته است 

 

لاله ی سرخی که با داغ دلی روید زخاک 

خود شهادت میدهد کانجا دلی بشکسته خفته است 

 

بید مجنون چون پریشان کردگیسو باد گفت

عاشقی دیوانه زیر چتر بیدی خفته است



تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392 ا 16:46 نويسنده : رحی ا

دوست میدارم با خویشان خویش بیگانه باشم 

همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم 

 

دل به هر کس کی سپارم .من که در دل ها مقیمم؟؟

تا توانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم؟؟

 

آزمونم اشنایان را فغان از آشنایی

آرزو مندم که با هر آشنا بیگانه باشم 

 

مر غ خو شخوانم وگر در حلقه یزاغان نشینم 

کی توانم لحظه یی در نغمه مستان باشم 

 

مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم :

با چنین نا مردمان بیگانه باشم یا نباشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟



تاريخ : پنج شنبه 10 بهمن 1392 ا 14:24 نويسنده : رحی ا

ما چون دو دریچه رو بروی هم

آگاه زهر بگو مگوی هم 

هر روز سلام و پرسش وخنده 

هر روز قرار روز آینده 

اکنون دل من شکسته وخسته ست 

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست 

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که ها چه کرد او کرد



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 18:19 نويسنده : رحی ا

جدایی کیفر عشق است 



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 18:12 نويسنده : رحی ا

خدایا دلشوره دارم. خدایا. حالم خوب نیست. نمیدونم چه مرگمه. خدایا خیلی خسته امازین وضعیت خسته شدم خدا جونم. دیگه نمیدونم چیکار کنم. شدم مثه یه پرنده که تو قفسه و میخواد پرواز کنه و هی میخوره به در و دیوار قفس. خدایا خسته شدم ازینهمه دلتنگی و تنهایی. خسته ام ازینهمه فکر، ازینهمه خیال. خدایا من کسیو میخوام ازت که دوسش دارم. کسی که تمام جونمه. کسی که زندگیم فقط با اون کامل میشه. خدایا من ازت کسیو میخوام که بدون اون زندگیم همه چی کم داره. خدایا بدون اون خیلی تنهام. بدون اون هیچی برام جذاب نیست. فقط و فقط خاطرات اونه که میاد تو ذهنم. هر کاری که میکنم، هرجایی که میرم، هر چیزی که میخورم اون میاد تو ذهنم. خدایا اون تمام زندگیه منه. تو که خوب میدونی چی میگم. هر کی ندونه تو میدونی. تو خوب میدونی احساس من بهش چیه و چقدره. خدایا حتی اگه خودشم ندونه تو که میدونه حاضرم براش همه کار بکنم، حاضرم براش جونمم بدم. خدایا حتی اگه اونم نخواد منو تو که میدونی من چقدر میخوامش، تو که میدونی بدون اون چه زندگی ای رو دارم میگذرونم. خدایا هر کی ندونه تو که میدونی من بدون اون هیچم، هیچ. خدایا من بدون عشقم نمیتونم زندگی کنم. مگه آدم میتونه بدون نفس زندگی کنه؟! خدایا عشق من نفس منه، من بدون عشقم نمیتونم زندگی کنم.

نمیتونم. نمیتونم نمیتونم نمیتونم نمیتونم

عشق من، عزیز من، همه کس من، دوست دارم با تمام حرفایی که زدی و نباید میزدی، با تمام زخمایی که به قلبم زدی و حقم نبود، با تمام کارایی که کردی و نباید میکردی، من دوست دارم. من دوست دارم و دوست دارم و دوست دارم. 

خدایا حال هچکسیو مثه حال امروز من نکن. خدایا مواظب بنده هات باش تا دردی مثه درده منو نداشته باشن هیچوقت........



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 18:0 نويسنده : رحی ا

امشب باز عذاب وجدان دارم یه زمانی دلم می خواست یکی بیاد حالا که تو اومدی نمی خوامت دلم میخواست  یکی باشه اما حالا من این بودنت و نمیخوام  بودنی که نیستی واسه من اون موقعها دردم فقط نبودنت بود اما حالا دردم یکی دوتا نیست حالا دردم اینه هستی  اما واسه من نیستی میدونی منو تو زندگیمون مثل زمین آسمونه تو اسمونی ومن زمین.........



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 17:44 نويسنده : رحی ا

من همون جزیره بودم            خاکی صمیمی وگرم

یه عزیز درد دونه بودم          پیش چشم موجا 

یه نگین سبز خالص             روی انگشتر دریا

تا که یه روز تو رسیدی         توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی        زیر رگبار نگاهت

دلم انگار زیر رو شد            برای داشتن عشقت

همه جونم آرزو شد            تا نفس کشیدی انگار

نفسم برید تو سینه           ابر و باد دریا گفتن

حس عاشقی همینه         اومدی تو سر نوشتم

بی بهونه پا گذاشتی       اما تا قایقی اومد

از من ودلم گذشتی       رفتی با قایق عشقت

سوی روشنی فردا      من ودلم نشستیم

چشم به راحت لب دریا      دیگه رو خاک وجودم 

نه گلی هست نه درختی      لحظه های بی تو بودن

میگذره اما به سختی        دل تنها وغریبم

داره این گوشه میمره       ولی حتی وقت مردن

باز سراغتو میگیره         می رسه روزی که دیگه

قعر دریا میشه خونم      اما تو دریای عشقت

باز یه گوشه می مونه.............



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 17:26 نويسنده : رحی ا

یک نفر را دوست دارم          او نمیداند ولی          می نویسم صبح تا شب

شعرهای مخملی                دوست دارم تا بگویم        حرف هایم رابه او

از محبت هایم بگویم            از امید آرزو             من ندیدم چشمهایش

مثل اینکه ........         صورت اودر خیالم      روشن ومهتابی است

گاهگاهی می نشینم           درحیاط خانه تنها         شعر میگویم برایش

در میان عطر گلها         کاش می شد که بدانم      کیست در رویایی من

     شاعر زیبای  این شعر های           مخمل زیبای من 

 



تاريخ : یک شنبه 6 بهمن 1392 ا 17:17 نويسنده : رحی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.